شادمانی در کار با ۳ استراتژی قدرتمند و کاربردی
استراتژی های شادمانی در کار
شادمانی در کار، محدود به شغل و حرفه ی شما نمی شود بلکه شامل تمام کارهایی است که شما در زندگی و روزمره ی خود به انجام آنها مشغول هستید؛ از انجام خرده کاری ها گرفته تا ابر پروژه ها و فعالیت های کلان. بنابراین مطالعه ی این مقاله به همه افرادی توصیه می شود که می خواهند از انجام وظایف، نقش ها و اجرای برنامه هایشان لذت ببرند و شادی را در کارهای خود احساس کنند. راهبردهای شادمانی در کار، حاصل مطالعات و پزوهش هایی است که در دنیا شکل گرفته و به صورت چکیده و ساده در مقاله حاضر منتشر شده است. پس بفرمایید و از آن استفاده کنید.
۱. استراتژی معنابخشی و بازتعریف برای شادمانی در کار
قصد دارم این مقاله رو با یک قصه ی کوتاه آغاز کنم که داستانی معروف در مدیریت استراتژیک است: روزی روزگاری یک پروژه ساختمانی تعریف شد و سه نفر به طور اجرایی در این پروژه شروع به کار نمودند از نفر اول سوال شد که چه کار میکنی و او پاسخ داد: همانطور که می بینید آجرها را روی یکدیگر میچینم تا در انتهای روز مبلغی را در ازای آن دریافت کنم و بتوانم از عهده ی هزینههای زندگی ام برایم. از نفر دوم همین سوال پرسیده شد و پاسخ او این بود که مشغول آجرچینی برای ساختن یک دیوار است و امید دارد که این دیوار را با کیفیت و دقت بسازد. نفر سوم پاسخ جالبی داد و گفت: من در حال ساختن یک بنا هستم تا مردمی که در آن زندگی میکنند یا رفت و آمد میکنند احساس خوبی داشته باشند مطمئن هستم در پایان ساختن این بنا از اینکه من نیز نقشی در به وجود آمدن آن داشته ام احساس خرسندی و شادمانی دارم.
جالب است هر سه نفر در حال انجام یک کار یکسان بودند اما هر کدام به شیوهای متفاوت نوع کار خود را بیان نمودند نفر اول از سر اجبار آن کار را انجام میداد تا به قول خودش با دستمزد آن گذران زندگی نماید. نفر دوم فراتر از نفر اول به کارش نگاه میکرد و هدفش از آجر روی آجر گذاشتن را ساختن یک دیوار بیان کرد اما نفر سوم نگاهی فراسوی نفر اول و دوم داشت و هدف اصلی از گذاشتن یک آجر بر آجر دیگر را می توانست ببیند و آن، همانا اتمام پروژه و متعاقبا احساس رضایت و شادمانی در کار او بود.
بعد از شنیدن این داستان کوتاه سوالی را از خودتان بپرسید: به راستی شما همین الان در حال انجام چه کاری هستید؟ اگر مشغول خواندن این مقاله هستید با چه عشقی آن را میخوانید؟ فقط در حال خواندن یک مقاله هستید یا دانشی به دانش شما در مورد لذت بردن از کارتان اضافه می شود؟ یا آنچنان با عشق و امید، مقاله را میخوانید که با تغییر نگرش، شادمانی در کار خود را از همین الان میبینید؟
شاید فکر کنید منظور از کار، کارهای خیلی بزرگ و عمده و تجاری هستند در حالی که حتی اگر شما خانم خانهدار هستید و کارهای منزل را انجام میدهید میتوانید با سه نگاه مختلف آنها را اجرا کنید مثلاً بگویید ای بابا چقدر کار اصلاً کارهای خانه تمامی ندارند و از انجام آنها خسته و بیحوصله میشوم و کلاً با زور و فشار و اجبار به انجام آنها بپردازید یا می توانید نگاهتان را تغییر دهید بگویید خدایا شکر که خانهای دارم خانوادهای دارم بدن سالمی دارم کارهایی را انجام میدهم که این خانواده در آرامش و پاکیزگی کنار یکدیگر زندگی کنند. میتوانید نگاه خود را گسترده تر کنید و بگویید من در حال پاکیزگی قسمتی از این دنیا هستم دارم گرد و غباری را از کل دنیا پاک میکنم و به زیبایی آن کمک میکنم به قول یکی از دوستانم میشه به جای غر زدن و شکایت از کارهای بسیار، قر دهید و با آواز خواندن و لبخند به کارها، انجامشان دهید.
بله این خیلی مهم است که شما چطور به کارتان نگاه کنید. بگذارید این موضوع را از منظر دیگری با یکدیگر ببینیم؛ یک شغل واحد را افراد بسیاری انجام میدهند مثلاً حرفه آرایشگری، خیاطی، فروشندگی، مشاوره، پزشکی و غیره و غیره اگر شما کارتان را انتخاب کردهاید و در حال انجام آن هستید بررسی کنید که چقدر انجام این کار برایتان لذت بخش است و بعد با توجه به آنچه در این نوشتار یاد گرفتید از خودتان سوال کنید که با چه طرز نگاهی به کارم میتوانم آن را برای خودم لذت بخش کنم و شادمانی در کار را تجربه کنم؟
در یکی از این حرفههایی که نام بردم فرضا آرایشگری تعداد انگشت شماری هستند که معروف میشوند و همه دوست دارند از خدمات آنها استفاده کنند. به راستی چرا این اتفاق میافتد؟! همگی آنان حرفه آرایشگری را آموخته اند و البته تعدادی در میان آنان هستند که در انتخاب نوع حرفه خود دچار اشتباه بوده اند؛ یعنی این حرفه به هیچ عنوان با سطح توانمندی و استعداد و علایق آنها جور در نمیآید. از طرفی بسیاری هم هستند که این انتخاب را بر اساس پوشش معیارهای مذکور انجام داده اند اما چرا برای همه آنها سر و دست نمیشکنند؟! چطور بعضیها برنده میشوند؟! مگر آن حرفه، همان حرفه ی یکسان نیست؟! چرا هست، منتها روحی که به آن دمیده میشود بسیار متفاوت است و آن را متمایز میسازد.
خانم روانشناسی را میشناسم که آنچنان به کارش عشق میورزد و خودش کارش را قبول دارد و از کارش تعریف و تمجید میکند که بسیاری از افراد بر اساس سخنان ایشان مشتاق شدند تغییر رشته دهند و به رشته روانشناسی روی آوردند اما از این میان چند نفر شبیه خانم دکتر شدند فقط با هیجان، تصور کردند که این رشته آنها را نیز مانند آن خانم مورد تمجید و تعریف قرار میدهد و از این رهگذر به پول بسیار زیادی دست مییابند زندگی خود و خیلی از افراد دیگر را نجات میدهند اما در واقعیت نمیدانند که فرقی نمیکند کدام رشته را انتخاب کنند مهم این است که خودشان با چه نگاهی آن را می نگرند و به شغلشان روح میدهند در واقع برای اینکه بتوانید احساس خوبی با کار خود داشته باشید لازم است به شیوه ی نگاه فعلی خود نگاه بیندازید و توجه کنید چه تغییری در این نگاه لازم است صورت بگیرد. کمی از سطح کار خود ارتفاع بگیرید و از فاصله دورتری به آن نگاه کنید. در انتها کار شما منجر به چه چیزی میشود خودتان را در آن پارادایم ببینید و با این باز تعریفی که از کار خود انجام میدهید احساس شادمانی در کار و رضایت را به خودتان هدیه کنید.
یادم میاد حدوداً ۲۰ سال پیش در یک مگا پروژه در ۳۸ کیلومتری غرب بندرعباس مشغول به کار کنترل پروژه بودم پوژه ساخت سازههای دریایی بود روزی که ساخت یکی از این سازهها تمام شد و همه تیم پروژه اعم از مدیر و سرپرست و کارگر در کنار یکدیگر جمع شده بودیم تا به آب انداختن آن سازه دریایی را به عنوان اتمام خدمات ساحلی پروژه تماشا کنیم تک تک ما و حتی من که تازه کار خودم را شروع کرده بودم از از اینکه تاثیر کوچکی در به اتمام رساندن این پروژه داشتم، حس خوبی داشتم و این یعنی حال خوب از کار. هر کاری سختیهای خودش را دارد همه ی روزهای کاری شیرین نیستند کلی مشکل و چالش و درگیری به وجود میآید اما نتیجه جذاب و دلنشین است بنابراین هرکاری که انجام میدهید چشم انداز آن را برای خود ترسیم کنید و با عشق و اشتیاق آجر بر آجر بگذارید.این از رمزهای شادمانی در کار است.
۲- استراتژی بازی ها برای شادمانی در کار
در بخش اول لذت با کار متوجه شدید که باز تعریف کاری که انجام میدهید نقش بسزایی در شادی شما دارد در این قسمت یاد میگیرید چطور در شرایطی که از نوع کار خوشحال نیستید باز هم بتوانید حس و حال خوب داشته باشید. به هر حال واقعیت این است که همیشه کاری که انجام میدهیم مطلوب ما نیست و یا بخشهایی از آن دلخواه ما نیستند یا فعلاً ناچار هستیم آن کار را علی رغم تمایل درونی انجام دهیم. مسئله زمانی از اهمیت بیشتری برخوردار میشود که آن کار را در ساعتهای طولانی انجام میدهیم مثلاً فردی را در نظر بگیرید که با توجه به کمبود شغل در جامعه، قبول کرده در یک شرکت در شغلی متفاوت از رشته تحصیلی و علایق خود برای کسب درآمد مشغول به کار شود حالا هرچی به این فرد از دورنمای کار بگوییم شاید راضی نشود در این شرایط دنبال راهکاری هستیم که باز هم او بتواند خودش به تنهایی به خودش شادی ببخشد و شادمانی در کار را تجربه نماید.
البته در هر کار و حرفهای که باشید، ارتباط و دوستی و همکاری با انسانهای دیگرمی تواند یک عامل رضایت بخشی مفید برای محیط شغلی در نظر گرفته شود، هر چند که همین روابط ممکن است گهگاهی با تعارض ها و چالشهایی روبرو شود که طبیعی نیز میباشد؛ اما در وضعیتی که کارتان را دوست ندارید و نمیتوانید چشم اندازی برای آن متصور شوید و صرفاً محیط و اطرافیان شما برای احساس شادمانی در کار کافی نیستند؛ آنگاه لازم است شیوه دیگری را تجربه کنید که در این بخش از مقاله در مورد آن با یکدیگر گفتگو خواهیم کرد.
در این موقعیت، راهکار، استفاده از یک بازی است؛ بله کار خودتان را به بازی تبدیل کنید. حتما میپرسید چطور؟ مگر میشود کاری را که علاقهای به آن نداریم تبدیل به بازی کنیم ؟! بله بازی جالبی است کارتان را به قطعات کوچک تر تقسیم کنید و هر قطعه را به یک دلخوشی کوچک ساده کوتاه مدت گره بزنید بگذارید با مثالی در مورد خودم این بازی را برایتان توضیح دهم:
یک روز مشغول انجام کارهای تکراری در خانه بودم که بخشهایی از آن را اصلاً دوست نداشتم آن کار جاروبرقی کل خانه بود این فکر به ذهنم رسید که من چه چیزی را دوست دارم که در همین لحظه و شرایط برایم مهیاست ؟ با این سوال فکر من به چیزی که دوست داشتم متمرکز شد و یادم آمد که من عاشق ترد نمکی هستم برای همین دو عدد ترد را در یک نعلبکی قرار دادم و تصمیم گرفتم بعد از انجام بخشی از کار که برای من جارو کردن پذیرایی خانه بود با احساس خوب روی یک مبل بنشینم و با عشق تردهایم را نوش جان کنم باورتان نمیشود مثل بچههای کوچک شده بودم همین کار ساده برایم یک اشتیاق بود و با حس خوب در انتظار اتمام بخشی از کار، آن را انجام دادم و بعد متعهدانه به این تصمیم کوچکم عمل کردم و همانند یک ملکه روی کاناپه نشستم و تردهایم را در حالی که صدای خرد شدنش زیر دندانهایم به گوش میرسید با لذت خوردم.
ممکن است برای بعضییها این موضوع، آنقدر مسخره و ساده به نظر برسد که عطایش را به لقایش ببخشند اما یک بار که آزمایش کنید آنقدر مشتاق میشوید که حتی ذهنتان با شما همراه میشود و دنبال روش هایی میگردد که مختص شماست. آیا تا به حال یک فنجان چای را بدون فکر به چیز دیگر و کاملاً ذهن آگاه نوشیدهاید؟ لذت بردن عاملی است که اگر راحت به دست آید لذت واقعی آن کم میشود اما وقتی کاری را که دلخواهتان نیست به آن پیوند میزنید هم آن کار را با اشتیاق انجام میدهید و هم آن لذت را با لذت واقعی خودش درک میکنید پیشنهاد میکنم همین الان دست به کار شوید و دلخوشیهای خودتان را یادداشت کنید سپس کارهایی که علاقهای به انجامشان ندارید ممکن است کار شما شغل یا حرفه شما باشد ممکن است کار شما امور معوقی باشد که دوست دارید به آنها نگاه هم نکنید، ولی با همین ترفند ساده، اما اثربخش شما قادر هستید کارهای به ظاهر سخت و دوست نداشتنی را برای خودتان تبدیل به یک بازی کنید و از این رهگذر ذهنتان را برای یافتن دلخوشیهای بیشتر و بیشتر تربیت کنید.
دوست عزیزم، کلید شادمانی در کار، الزاماً علاقه به آن نیست اما اگر آن را به بازی تبدیل کنید، آرامش بیشتری خواهید داشت و به شما قول میدهم در دراز مدت یا نگاهتان به کارتان عوض شود یا خود کارتان تغییر کند دیگر معنای کار برایتان صرفاً کار نیست بلکه یک بازی شورآور است.
۳- استراتژی غرقگی برای شادمانی در کار
در دو بخش قبلی مقاله، به دو استراتژی برای شادمانی در کار اشاره شد. در این قسمت قصد دارم در خصوص استراتژی سوم یعنی پدیده ی غرقگی در کار براتون مطلب بنویسم.
تا حالا شده آنچنان در انجام یک کار غرق شوید که گذر زمان را متوجه نشوید؟!
یا مثلا کسی را صدا کنید و او واقعا صدای شما را نشنود آنقدر که در بحر کاری غرق شده است؟!!
این چنین تجربه هایی به مفهوم غرقگی در کار است که بسیار لذت بخش و هیجان آور است. وقتی به انجام کاری عشق می ورزید می توانید غرقگی را تجربه کنید. اما واقعیت این است که شما همیشه عاشق کاری که انجام می دهید نیستید یا بخش هایی از کارتان برای شما جذاب نیستند. در چنین مواقعی لازمست سطح چالش موجود در کارتان را به مهارت فعلی خود تنظیم نمایید؛ اینطور، که بررسی کنید کاری که انجام می دهید چقدر برای شما چالش برانگیز است. آیا سطح مهارت شما با آن همخوان و متناسب است یا بیشتر و کمتر است؟!
تنظیم چالش در کار و سطح مهارت شما برای شادمانی در کار
اگر کار شما به مهارتی کمتر از آنچه شما دارید، نیاز دارد ، باعث می شود بعد از یه مدت نسبت به آن دلزده شوید و برایتان خسته کنند و کسل بار شود در نتیجه شما از آن لذتی که نمی برید که هیچ بلکه در انتظار این هستید که زودتر خاتمه یابد و بعد هم انرژی شما هدر رفته است.
اگر هم کار شما پر از چالش باشد و به مهارتی بیش از آنچه اکنون شما دارای آن هستید، نیازمند باشد، باعث می شود پر از اضطراب و نگرانی شوید و این شرایط نیز آزاردهنده است و اجازه تجربه شادمانی را از شما می گیرد.
برای تنظیم سطح مهارتی خود با چالش موجود در یک کار ایتدا تشخیص دهید در کدامیک از دو حالت فوق قرار گرفته اید؛ در موقعیت اول لازمست به کار خود کمی چالش اضافه کنید مثلا تصمیم بگیرید آنرا سریعتر انجام دهید، آنرا با کار دیگری ادغام کنید، آنرا موازی و همزمان با کار دیگری اجرا کنید. به طور نمونه هنگام شستن ظرفها، پادکست گوش کنید. فرقی نمی کند کار شما یک مگاپروژه باشد یا گردگیری منزل. مهم این است که شما از آن لذت ببرید. در موقعیت دوم، لازمست سطح به سطح، مهارت خود را افزایش دهید بعد کل آن کار را انجام دهید؛ می توانید در یک دوره آموزشی مرتبط ثبت نام کنید، می توانید از کمک یک همکار یا دوست بهره مند شوید. اگر بخواهید حتما راهش را پیدا می کنید. شما توانمند هستید که در حال مطالعه این مقاله هستید.
بابت انتخاب شادمانی در کار به شما تبریک می گویم.
دیدگاهتان را بنویسید